امســـال به هـرکـس که میخـواست در دهمین جشنواره مد و لباس فجر مشهد شرکت کند، نشانی آموزشگاه «سرو خرامان» را میدادند. آموزشگاه کوچکی در حاشیه امام رضای 70 که مدیر آن طاهره خرامان است. او حدود 25 سال است دنیایش شده طراحی، پارچه، لباس و دوخت و دوز! کارشناسی طراحی دوخت و کارشناسی ارشد پژوهش هنر دارد. تخصصش طراحی لباس و پارچه است و پای ثابت جشنوارههای مد و لباسی است که در شهر برگزار میشود. در دوره چهارم و دهم جشنواره فجر دبیرخانه غیرمتمرکز و عضو کمیته تحویل آثار بوده است. او اکنون میان مسئولان فرهنگی و هنری شهر سرشناس است و میان هنرآموزان ارج و قربی دارد. خرامان سالهاست که برای خوداشتغالی بانوان هم تلاش میکند و بسیاری از هنرآموزان او در این مسیر به خودکفایی مالی رسیدهاند. اکنون بیش از 50 نفر در کارگاههای خانگیاش برای او کار میکنند و تعداد زیادی هم با همراهی او برای خودشان کارگاه تولیدی راه انداختهاند.
دور و برش پر است از انواع لوح تقدیر و قابهای مدرکهایی که گرفته و مجوزهایی که دارد. یک رگال لباس در انتظار رفتن به تهران برای شرکت در جشنواره هستند. از صبح هنرآموزان و هنرمندان زیادی کارهایشان را برای ارائه در جشنواره پیش او آوردهاند. او در جشنوارههای مد و لباس زیادی حضور داشته که نام همه آنها در خاطرش نمانده است. در بیشتر جشنوارهها داور است یا سمت اجرایی دارد و به همین دلیل خودش ارائه کار ندارد:« در جشنواره مد ولباس ترمه داور بودم. در جشنواره بین المللی حجابو عفاف عضو دبیرخانه بودم و 12 شب ورکشاپ آموزش تبدیل انواع مختلف چادر را به عهده داشتم. درجشنواره مُدیافت هم ده شب ورکشاپ و غرفه پرفروش داشتم. آنجا لباسهای مجلسی را که پس از چند بار استفاده کنار انداخته میشود، بازیافت میکردیم. قدیمترها در جشنواره صنایع دستی و غذا هم داور و مربی بودم.
در دانشگاه جهاد دانشگاهی هم چند باری جشنواره مد و لباس داشتم. از این دست نمایشگاه ها زیاد داشته ام. در دوره چهارم جشنواره فجر هم که معتبرترین جشنواره مد و لباس در ایران است عضو دبیرخانه غیر متمرکز در مشهد بودم . در آنجا عضو تیم انتخاب اول جشنواره نیز بودم. الان هم عضو دبیرخانه غیرمتمرکز دهمین جشنواره مد و لباس فجر هستم که کارآموزان مشهدی کارهایشان را میآورند و اینجا ثبت میکنند تا به تهران بفرستیم.»
او از چهارده سالگی به سراغ هنر رفته و اکنون هر هنری که مستقیم یا غیرمستقیم به پارچه، لباس، دوخت، تزئینات و طراحی آن ارتباط دارد استادانه بلد است. عاشق هنر است و این نگاه را از پدرش ارث برده است: «پدرم نگاه وسیعی به کارهای هنری داشت. زمانی که کلاس خیاطی میرفتم ایرادهای کارم را میگرفت و حتی پیشنهاد میداد. همین الان هم کس دیگری را به خیاطی قبول ندارد و فقط لباسهایش را من میدوزم. پدر در کارهای صنایع دستی هم ایده داشت. جاروی عروسی من را پدرم بافت و نگاه هنری دارد.»
خرامان ادامه میدهد: «خیلی زود راه افتادم. بچههایی که همراه من بودند اهلش نبودند. باید اهلش باشی تا دستت به کار بچسبد. من 8 ماه آموزش دیدم و بعد هم شروع به کار کردم. در کنارش آموزشهای تکمیلی را هم میرفتم. پدرم مرا تشویق و مادرم همراهی میکرد تا من پیشرفت کنم. در پانزدهسالگی مدرک مربیگری گرفتم و در هلال احمر و بسیج کلاس آموزشی برگزار کردم. خاطرم هست که به قدری این کار برای من جدی بود که به خاطرش تعطیلات همراه خانواده برای تفریح نرفتم تا از کلاس آموزشیام نمانم. اولین جلسه مربیگریام باید به موقع میرفتم تا برچسب بدقول نخورم. به کلاسی میرفتم که من را نمیشناختند و نمیدانستم من را میپذیرند یا نه؟ به استعداد و کارم اعتماد داشتم. آنها هم زمانی که دیدند کار را بلدم به من اعتماد کردند. سنی نداشتم و باید به بانوانی آموزش میدادم که گاهی سنشان از من خیلی بیشتر بود. از اتاق کوچک خانه پدری کار را شروع کردم و مشتری خیاطی و کارآموز پذیرفتم. هنوز هم به خانه پدرم میگویند: خانه خیاطی!»
حدود هفده سالگی زندگی تازهای را زیر سقف خانه مشترک شروع میکند. جدی گرفتن خیاطی و ازدواج بین او و درس فاصله میاندازد. همسرش خیاط مردانهدوز است و حتی همین شغل باعث آشناییشان میشود: «مدتها پیش از ازدواج با همسرم همسایه بودیم و مادر ایشان به هوای دوخت لباس به خانهمان میآمد. آنها از آن محله رفتند؛ ولی مادرشان باز هم ارتباطش را به واسطه خیاطی با من حفظ کرد. بعد هم خواستگاری را با مادرم مطرح کرد. کمی طول کشید تا رضایت دادم. تقدیر بود تا در این مسیر با هم همراه شدیم و خوب هم گذشت. همسرم مغازه داشت؛ ولی من در خانه کار میکردم. آن زمان همسرم به واسطه من با کار زنانه هم آشنا شد و گاهی کارهای مردانهاش را به خانه میآورد تا من بدوزم.
فضای خانه کوچکمان شده بود پاتوق مشتریهایم. خانه نوعروس شبیه به کارگاه خیاطی بود. این میان پسر اولم هم به زندگی ما پا گذاشت؛ ولی کار را کنار نگذاشتم. گاهی گلهای قالیام زیر پارچهریزهها و نخ ریزهها پنهان میشد. اتاق خوابم هم جای آموزش کارآموزها بود. همین که ظهر میشد نگران حضور همسرم بودم که خسته باید میان نخها بنشیند. دلم نمیخواست فضای خانهام تحتتأثیر کارم باشد. همین نگرانیها باعث شد که دلم بخواهد کارگاه را از خانه جدا کنم و کلید اولین مزون من در بیست سالگی زده شد. یک مغازه 15 متری گرفتم و سخت به کار چسبیدم.»
از همه جای شهر مشتری دارد. خوش قول است و لباسهایی که میدوزد تنپوش خوبی دارد. گاهی در روز 6 یا 7 دست لباس مجلسی میدوزد. خرامان میگوید: «برای مشتریها تاریخ میزدم و کاغذ تحویل دستشان میدادم. پروهایم دقیق بود. برنامهریزی میکردم و میگفتم قبل از حضور با من تماس بگیرند. کار لباسی داشتم که به من میگفتند طاهره خانم میخواهم لباسم یک ساعت آماده شود. همان جا اندازه میگرفتم و برش میزدم و میدوختم. خاطرم هست از کرمانشاه 5 مشتری خانم برایم آمده بودند که میخواستند سوغات مشهد برایشان لباس بدوزم تا با خود ببرند. با شاگردم از صبح تا عصر همه را آماده کردیم و تحویل دادیم. دستم به کار میچسبید.»
هم شغلی با همسر هم باعث شد قلقهای مردانه دوزی را هم بیاموزد که برای زیبا شدن کارهای زنانه به دردش میخورد: «من از هنر همسرم استفاده کردم تا کار خودم بهبود پیدا کند.» درکنار دوخت کار آموزش را هم کنار نمیگذارد: «صبح تا ظهر یک گروه کارآموز داشتم و ظهر به بعد یک گروه دیگر. قبل از حضور کارآموزها من پارچهها و لایههایشان را برش زده و روی میز گذاشته بودم. کمکیهایم که میآمدند کارهای بردستکاری را انجام میدادند تا من خودم بدوزم. ابتدا پارچههای همرنگ را میدوختم و بعد نخ را عوض میکردم لباسهای رنگ دیگر را شروع میکردم. تا 11 شب مغازه بودم و کار میکردم. دو تا بردست هم داشتم که برایم اتو و سردوز میزدند. کارم گرفته بود و گاهی حتی کارهایی که عجله بود و همسرم نمیرسید من میدوختم. آن زمان تابلو «جلوه» را سر در کارگاه کوچکم زده بودم که بعدها به «خرامان» تغییر دادم. تا آن زمان هنوز من به وادی طراحی لباس وارد نشده بودم. همسرم هم کم کم از خیاطی کنار کشید؛ ولی من ادامه دادم.»
او درباره راهاندازی آموزشگاهش هم ادامه میدهد: «وقتی مدرک طراحی لباس و پارچه را گرفتم اینجا را راه انداختم که در آن انواع رشتههای هنری را آموزش میدهیم. خودم بر همه این رشتهها مسلط هستم. وقتی یک مربی نتواند سر کلاس بیاید خودم کلاس را دست میگیرم. در ایام کرونا یکی از مربیهایم باردار شد و من جای او میایستادم و هوای مربیانم را داشتم. آموزشگاه فعالیت خوبی دارد. در بخش هنری بچههای علاقهمند زیادند و آنها را زیاد به جشنوارهها میفرستم و چند نفر هم مقام آوردند.»او 3فرزند دارد که همهشان به هنر گرایش دارند. کارهای هنری هرگز او را از خانهاش دور نکرد: «من هیچگاه زمان و فضای خانهام را برای کار اختصاص نمیدادم. حتی خاطرم هست که هیچ وقت توی خانه جلوی همسرم طراحی نمیکردم. گاهی که کار را دست میگرفتم تا همسرم میآمد کار را جمع میکردم تا او مرا همیشه مشغول کار نبیند. دلم میخواست در خانه خانهدار باشم. همین الان هم این قانون را در خانهام دارم که کار مانع رسیدگی به خانوادهام نشود. نباید خانواده فدای کار شوند.»
خلاقیت جزو همیشگی کارش است. خرامان میگوید: «من همان زمانی که از روی ژورنال کار میکردم طرحها را تلفیق کرده و طرح جدید میساختم. خودم طرح و یقه میزدم. همزمان با خیاطی در آموزشگاههای مختلف تدریس میکردم. بچههایی که در مزون کار را یاد میگرفتند به سازمان فنی و حرفهای میبردم و ثبتنام میکردم تا مدرک بگیرند. بسیاری از شاگردانم الان برای خودشان خیاطهای ماهری در شهر هستند. دلم نمیخواست فقط به یادگیری خانگی اکتفا کنند. خودم هم هیچ وقت به خیاطی اکتفا نکردم و در کنار آن هنرهای مختلف را آموختم. هرجا دوره میدیدم در دوره قبلی که آنجا آموزش دیده بودم مربی میشدم. پیشرفتم در کار به چشم میآمد و خودشان به من پیشنهاد مربی شدن میدادند. فن بیان و ارتباط گرفتن با کارآموز مهم بود. برای کامپیوتر رشته تصویرسازی را گذراندم. همان موقع یک ماشین حساب با ویژوال بیسیک ساختم که عکس خودم رویش بود. خلاقیت هم به خرج میدادم و کارهای مختلف انجام میدادم.»
در منزل پدریاش بسیاری از هنرها را میآموزد؛ ولی در خانه همسرش هم از پا نمینشیند و درس را شروع میکند: «پسر سومم که به دنیا آمد مزون را تعطیل کردم؛ ولی باز طاقت نیاوردم و به سمت آموزشگاه رفتم تا به صورت رسمی آموزش بدهم. در کنارش درس را هم شروع کردم. من دیپلم تصویرسازی، مدیریت خانواده و طراحی لباس را با هم گرفتم. طراحی لباس را ادامه دادم و دانشگاه رفتم. الان هم ارشد پژوهش هنر میخوانم. در کنار درس چند آموزشگاه همزمان برای تدریس میرفتم. در آموزشگاهها بسیار فعال بودم و همه کلاسها را با هم داشتم. در یک آموزشگاه در رشته مدیریت خانواده همه درسهایش را من آموزش میدادم و موفق بودم. از دوختهای سنتی تا آشپزی و گلسازی و کامپیوتر و... همه را بلد بودم و به کار میبردم. در طول این سالها هرچه آموختم برایم قطعهای از پازل شد که در کنار هم به پیشرفت من کمک کرد. به خاطر داشتن مهارت و تجربه کاری پیشرفت خوبی در دانشگاه داشتم. خاطرم هست به خاطر یک جشنواره کلاسهای ترم بهمن را سر کلاس نرفتم. بعد از عید سر کلاس رفتم و باید کار تحویل میدادم. خودم را رساندم.
من کودکیام در این کار گذشته است و برایم دوخت لباس و طراحی آن کاری نداشت و خیلی راحت کارهایم را تحویل دادم و نمره گرفتم. در طراحی لباس دیجیتالی من کمک استاد بودم و به دانشجوهای دیگر هم آموزش میدادم که استاد به من نمره75/19 داد. دانشگاه برای داشتن مدرک آکادمیک بود. بسیاری از استادان میدانستند که من هنر و تلاشش را دارم و نمرههای خوبی به من میدادند.»
خرامان خودش میتوانست مُهر بازمانده از تحصیل بر پیشانیاش بخورد که با تلاش تحصیل را با مهارتش همسو کرد تا موفقیت را برایش رقم بزند. او حالا میخواهد با راهاندازی مرکز مهارتآموزی دیپلم به دیگران هم چنین کمکی بکند: «مرکز مهارتآموزی دیپلم را در کنار کارهایم شروع کردم. کسانی که شرایطشان اجازه ادامه تحصیل به آنها نداده است به اینجا میآیند و مهارت دیپلم را دریافت میکنند. من برای 5 رشته گرافیک، طراحی دستی، طلا و جواهر و صفحهآرایی و عکاسی دیجیتال دیپلم میدهم. در کنار کسب مهارت درسهای عمومی را هم در مدرسه آزمون میدهند و دیپلمشان را دریافت میکنند.
اگر از وقتی مهارتآموزی را شروع میکنند درسهای عمومی را هم بگذرانند حدود یک سال و نیم از سیکل تا دیپلم طول میکشد تا دیپلم کاردانش آن رشته را بگیرند. بعد میتوانند کنکور بدهند و دانشگاه بروند. بسیاری از آقایان و خانمهایی که از تحصیل بازماندهاند از این طریق دیپلم میگیرند و دانشگاه میروند. الان بچههای مهارتی میخواهند مدرک بگیرند و بروند؛ ولی من برای همان افراد هم تلاش میکنم. من میخواهم در کنار مدرک کار را یاد بگیرند. الان بعضی از بچههای گرافیکمان در جشنواره شرکت کردهاند و موفق بودهاند. در طراحی لباس هم آنها را به جشنواره میفرستم تا انگیزه کار پیدا کنند. از پیشرفت این افراد حال خوب پیدا میکنم.»
خرامان زمانی هم تصمیم میگیرد که کارش را توسعه بدهد و به راه انداختن کارگاههای خانگی فکر میکند: «آنجا من بعضی وسایل را برای تجهیز کارگاههای خانگی کم داشتم؛ ولی برای خرید آن پولی نداشتم. دوست نداشتم شروع کار تازهام روی خانوادهام فشار مالی بیاورد. یک نفر مرا راهنمایی کرد که بروم از اداره ارشاد یا فنی و حرفهای وام خوداشتغالی بگیرم. تازه فهمیدم این وام را میتوانی یا از اداره ارشاد بگیری یا از صنعت و معدن. شرطش این بود که باید 10نفر را مشغول به کار کنی تا 100 میلیون وام بگیری. من رزومه پر و پیمانی داشتم که مسیر دریافت وام را تسهیل میکرد. حدود 6 ماه طول کشید تا این افراد را جذب کنم. شروع کارم با دوستانی بود که کار را حرفهای بلد بودند. آن موقع راه و چاه بازار را بلد نبودم.
با گرفتن وام و خرید لوازم مورد نیاز کار رونق گرفت و درآمدزا شد. در کنارش کارآموزهایی که مهارت کافی داشتند هم به این جمع اضافه میکردم. کسانی را که میدیدم توانایی لازم دارند دعوت به کار میکردم و هر روز بر تعدادمان افزوده شد. .اندک اندک به 25،20،15 و... نفر رسیدیم. کارگاه دوخت و دوز در خانههایشان بود. الان بالغ بر 50 نفر اشتغال به کار دارند. من برای سرکشی و تحویل کار به سراغشان میروم. حتی گاهی کارفرما و کارگاه خانگی را به یکدیگر وصل میکنیم تا مستقل کارکنند. من ناراحت نمیشوم چون هدفم همین است که بانوان خانهدار بازارشان را بشناسند و اشتغال خانگی داشته باشند. گاهی هم طراح و خیاط را به هم معرفی میکنم تا پیشرفت کنند.»
زمان شیوع کرونا بیکاری بر پیشههای زیادی سایه انداخت و خرامان هم نگران بیکاری همکارانش است؛ ولی باز هم دست روی دست نمیگذارد و طرحی نو در میاندازد: «به ذهنم رسید الان میتوان وارد کارهای بیمارستانی شد. ابتدا نمیدانستیم میشود یا نه! اما کارمان گرفت و ماسک و پاپوش و گان سفارش گرفتم. الان با فروکش تبِ ماسک، باز به سراغ پالتو و مانتو رفتیم. محرم چادر و مقنعه و مانتو مشکی تولید میکنیم. تزئینات لباس میزنیم. ما بازارمان را پیدا میکنیم و به همین دلیل بیکاری نداریم.
گاهی کار بیشتر است و گاهی کمتر، ولی وضعیت بد نداریم. به خانمها هم میگویم ابتدا تولید نکنید بعد نمایشگاه بگذارید. ابتدا ببینید چه کسی چه چیزی دوست دارد و بعد تولید کنید. برای هر منطقه باید متناسب با همانجا کار تولید کنیم. این را به خانمهای طراح زیاد میگویم که اگر اول تولید کنید؛ ولی بلد نباشید تبلیغ کنید کارها روی دستتان میماند. من بازارم را میشناسم و مشتری را پیدا میکنم و بعد به خیاطها سفارش میدهم و میدوزم. گروه خوبی داریم که در حال تولید هستند. یک کارگاه هم در نزدیک منزل دارم که برای بعضی آنجا کار میبرم. الان میدانم چه زمان به سراغ چه تولیدی برویم تا بیکار نباشیم.»
کارهای مختلفی را نشانمان میدهد که هنرآموزانش برایش فرستادهاند و راهنمایی خواستهاند. طراحیهایی که از روی آثار باستانی کاشان روی لباس ارائه کردهاند. تحقیق و طراحی و خلاقیت با هم آمیخته میشود تا طرح تازهای به ذهن طراح لباس برسد. او اکنون حداقل با حدود 3000 طراح لباس در ارتباط است: «طراحی برایم جذابیت دارد. الان دیگر واقعا فرصت دوخت ندارم؛ اما طراحی خلاقیت میخواهد و ذهن را درگیر میکند. گاهی باید تا 70 طرح را بکشی تا یکی انتخاب شود. بچههای طراحی که با من کار میکنند همه چیز میدوزند و از ترکیب دوختهای دستی، سنتی، تزئینی، چاپ پارچه و لیزرکاری استفاده میکنند تا بهترین کار را ارائه کنند. هر آن چیزی که برای دوخت یک لباس زیبا نیاز هست هنرش را در این آموزشگاه داریم و آموزش میدهیم. از کسانی که خوب کار را یاد میگیرند در جمع کارآفرینان استفاده میکنم.»
او درباره اشتغالزایی برای هنرآموزانش ادامه میدهد: «یکی از هنرآموزانم اینجا آمد و یک دوره نازکدوزی گذراند. الان برای خودش یک بازار کوچک راه انداخته است و دستگیره و دمکنی و چیزهایی شبیه این تولید میکند. این برای من خیلی شیرینتر است تا اینکه بگویم بیا برای من کار کن. این مرا بیشتر خوشحال میکند. خیلی وقتها کارآموزهایم کار را میآموزند؛ ولی اعتماد به نفس ندارند که کار را شروع کنند. این جسارت هم باید همراه کار باشد تا موفقیت را به دنبال داشته باشد. کارآموزی که استعداد دارد تشویق میکنم. کارآموزی داشتم که دو ترم آموزش را گذراند برایش آموزش گذاشتم و مربیگری را هم شروع کرد. گاهی هنرآموزان از اینکه هنرشان را ارائه بدهند ترس دارند. «نمیتوانیم» و «نمیشود» زیاد میشنوم. برای تأسیس خانه مد میگویند آیا اجارهاش را میتوانیم پرداخت کنیم؟ من آنها را تشویق میکنم تا کارشان را شروع کنند و برایشان منبع درآمد میشوند. حتی برای رشتههای غیرمرتبط به کار خودم هم به بازار کار معرفی کردهام. مربی مهد کودک فرستادم یا چیزهایی شبیه به این. من از دیدن استقلال کارآموزانم شاد میشوم.»